-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 11:13
هرگز آرزو نکرده ام یک ستاره در سراب آسمان شوم یا چو روح برگزیدگان همنشین خامش فرشتگان شوم هرگز از زمین جدا نبوده ام با ستاره آشنا نبوده ام روی خاک ایستاده ام با تنم که مثل ساقه گیاه باد و آفتاب و آب را می مکد که زندگی کند بارور ز میل بارور ز درد روی خاک ایستاده ام تا ستاره ها ستایشم کنند تا نسیمها نوازشم کنند از دریچه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 15:02
شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 08:44
رنگین بی درنگ وقتی که آبرو می فروشد دستفروشی پیر در بساط وقتی نگاه دختری نغمه ی گناه می خواند از پشت حجاب وقتی رنگها بی درنگ بی رنگ می شوند ای دریغ دلها از مهر تهی از کینه ها غوغا می شوند **** چشمانم پیر می شود رو به غروبم من من آخرین کمان رنگین روزگارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 21:46
درهجوم هوسهای پلید حبس ابد داشت می خورد تن نیشخندی بر وجودش به زیر تورم گناه در سطح فراموشی خرواری از خاطرات مرد تاریکی می درخشید ریشه می کرد در مرد و تنیده شده بود مرد با او انگار از تبار تاری بود مبهم فوران می کرد درد می کرد ذهن پر اتاق به شیشه می کوبیدند شیطانکها پر میکردنند ناهوشیاری اتاق را از وسوسه ها زنجیره ی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 09:11
به نام خدای حسین . . . امشب دلم هواتو کرده...کلی اشک ریختم.بوی محرم حسین رو حس می کنم. منم یه حرفایی دارم...صدامو می شنوی؟ می دونم خیلی کوچیکم اما تو رو به حرمت اشکهایی که ریختم جوابمو بده... نذر کردم...به خودش هم میگم...پیرهن مشکی رو می پوشم...میام... خودت می دونی از بچگی اسم قشنگت رو که می شنیدم اشک تو چشمام میومد....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 23:36
می گریم برای دور شدن از خاطره ها دو رکعت گریستن بر یادها واجب است تو هم گریه کن گریه تنها مرهم زخم بی شفای عشق است دریغا که عشق ... خوابی از خوابهای خاکستری است دیگر هیچ رد پایی از احساس بر تن جاده عشق باقی نمانده است به تفسیر جدایی رسیده ایم بی باور و خسته از عشق رنجیده ایم می گویند ، هر که از وادی عشق گذر کرد از سنگ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 22:39
کسی به پنجره می کوبد دق دق دق دق و باز هم دوباره می کوبد صدای ضربه ها یکی پس از دیگری در دالان دلم می پیچد صدای آشنای ضربه ها سکوت را می شکند و از لا بلای تنها یی من فریاد می زند که دیگر بس است ای شادمانی تا کی می خوابی؟ بیدار شو ..... دلم برایت تنگ شده از بس ندیدمت انگار دلم سنگ شده کسی به پنجره می کوبد دق دق دق دق
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 16:52
یادم نرفته است! گفتی : از هراس باز نگشتن پشت سرم خاکاب نکن گفتی : پیش ازغروب بادبادکها برخواهم گشت! گفتی:طلسم تنهایی تو را با وردی از اوراد آسمان خواهم شکست! ولی باز نگشتی و ابر بی باران این بغض های پیابی با من ماند! تکرار تلخ ترانه ها با من ماند بی مرزی این همه انتظار با من ماند! بی تو من ماندم و الهه شعری که می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آبانماه سال 1385 07:16
و به هر چه نگاه می کنم نشانی از من ندارد. بعضی چیزها آنچنان در من گمشده اند که دیگر در خود پیدا نمی کنمشان. و خود نیز چنان گمشده ام که در هیچ بهانه ای خود را نخواهم یافت.و این همان حکایت ِ فصلی است که در آن خواهم زیست بی اندیشهء فردا. می بارد تنپاره ی آسمان بر چشمهای منتظری که در انتظار نشسته اند تا در گوشه ای از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 22:30
به من نگویید که دیگر امیدی نیست به من نگویید که امروز پایانی بود برای همه چیز لحظه به لحظه زندگی برایم همچون مرگی شده گویی دیرگاهی ست که نفس هایم را به شماره نشسته ام شب هایم را با درد صبح شدن به سر می برم٬ای کاش هیچ وقت سپیده دم فرا نمی رسید تمام حرف ها ٬نصیحت ها برایم در ذهن همچون نسیمی شده که در لحظه اثرپذیر است به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 23:53
عذاب دل من به عذابی که با زخم و درد همراه است زخم و دردی که از دوری تو بر جان و دلم نشسته جان و دلی که همه در پای تو خاک شد خاکی که در برابر راه تو کنار می رود که مبادا تو را آزرده کند آری تو را وعده دادند به دوری و هجران هجران از خود و خود خودی که تو باشی و خودی که او باشد اویی که تو را نادیده گرفت و رفت رفتنی که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 17:31
مرا در خلوت تنهاییم رها کنید مرا در کلبه بی سقف عاشقیم رها کنید شیرینی عشق تلخ تر از هر زهر است مرا در خاطرات تلخ حقیقت رها کنید عاشق شدن در این روزگار بی وفا حماقت است مرا از این روزگار بی وفا جدا کنید ستاره امیدم دیگر چشمک نمی زند بی نور است مرا با سختی ویرانگر انتظار آشنا کنید من گرفتار سکوتم گرفتار غرور مرا از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 18:08
الهه من؛یادتو در دلم زنده است و من با یاد تو زندگی میکنم اگر بخواهم با دلم زندگی کنم، زندگی سخت است. دلم تو را فریاد میزند، چشمم در فراقت میگرید، و زمزمههایت را فراموش نکردهام هرگز لیاقت تو را نداشتم؛ این جمله کمی مرا آرام میکند و شاید واقعیت زندگی من باشد. زمانی را بیاد میآورم که در دعاهایم دربارهی خوشبختی و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 23:19
از همان روز اول که به دنیا می آییم دلمان خوش است دلمان خوش است که مادری داریم که شیرمان می دهد دلمان خوش است که پدری داریم که می توانیم با موهای صورتش بازی کنیم دلمان خوش است که همه گوسفند ها و گاو ها و مرغ ها برای شکم ما آفریده شده اند دلمان به این خوش می شود که زمین زیر پای ماست و آسمان هم , دلمان به قیافه خودمان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 22:11
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطایی کردم که ز من رشته الفت بگسست در دلش جایی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست هر کجا مینگرم باز هم اوست که به چشمان ترم خیره شده درد عشقست که با حسرت و سوز بر دل پر شررم چیره شده گفتم از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 23:18
شب سیاه ، همانسان که مرگ هست قلب امید در بدرومات من شکست سر گشته و برهنه و بی خانمان ، چو باد آن شب ، رمید قلب من ، از سینه و فتاد زار و علیل و کور بر روی قطعه سنگ سپیدی که آن طرف در بیکران دور افتاده بود ، ساکت و خاموش ، روی گور گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار بی تاب و ناتوان و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 16:31
آینه ی روبروی من از یاد نمی رود کجا باید از تماشا برخیزم و سایه ی دورترین درخت جهان را به تهی خانه های تا دوردست آسمان بیاورم ؟ کجا باید از تماشا برخیزم ؟ چه قدر درخت ، در همیشه ی ایندشت ها تنهاست چه قدر راه ، مرا تا مردمان پراکنده برد تقصیر جاده هاست که مردمان پراکنده دورند تقصیر چشمه هاست که مردمان پراکنده دور می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 11:54
در این جا چار زندان است به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هرحجره چندین مرد در زنجیر ... از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ئی کشته است . از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود را، بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است . از اینان، چند کس، در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 12:52
یادته گفتی بهم تا شقایق زندست زندگی باید کرد نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرد دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد . . . یادته گفتی بهم اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا که مبادا ترکی بردارد چینی نازک تنهایی من اومدم آهسته نرمتر از یک پر قو خسته از دوری راه خسته و چشم به راه . . . یادته گفتی بهم عاشقی یعنی دچار فکر کنم شدن دچار....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1385 12:44
مدتی است نمی دانم چگونه از چشمانت بنویسم…از نقش و نگار آن نگاه معصومت که از لابه لای پیچ و خم آن عشق را آغاز کردم مدتی است خودم را و زندگی ام را در تو گم کرده ام آن چنان که شده ای تنها امید برای بودنم و حل معمای زندگی ام دیری است خسته ام از تحمل تماشای شب های بی تو ستاره ی آسمانم الهه ی من … خستگی هایم را با بوسه ازمن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1384 12:39
اگرمعجزه مقدور است اگرقلبت پرازنوراست اگرچشمم به جزچشمت به روی هرکسی کوراست اگرچون خستگان گشتم اگرهم خسته ات کردم اگربی میل بودی ومن به خودوابسته ات کردم حلالم کن ,حلالم کن دراین دنیا نکردم من گناهی فقط کردم به چشمانت نگاهی اگر باشد نگاه من گناهی مجازاتم بکن هر طور که خواهی زندگی اجبار است مرگ انتظار است عشق بک بار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1384 12:19
این روزا که میگذرد احساس می کنم یکی از جاده های پر و پیچ و خم و مه آلود زندگی منو به سوی خود می خواند...برای پیدا کردنش همه جا را میگردم ازهر پنجره بازی به امید اینکه اورا ببینم سرک می کشم ولی نیست... روزها منتظر یه قاصدک تا خبری برایم بیاورد ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند...شبها آسمان را نگاه می کنم تا شاید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 11:56
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته روبروی آینه نشسته ام .... آیا این منم؟!!! شکسته... دلتنگ... تنها تو با من چه کردی!؟؟؟ شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد دیگر هیچ نخواهم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 09:44
خدایا کاش حکمت کاراتو می فهمیدم . تو که میگی هر کس رو به اندازه ظرفیتش امتحان میکنی پس چرا منو داری بیشتر از تحملم امتحان میکنی.هر بار سختر از پیش. نمیدونم میخوای من متوجه چی بشم اما تو که بهتر میدونی این دنیا برای من ارزشی نداره پس ....... ای کاش .........؟؟؟ این علامتا از تو ذهنم پاک شن و درک کنم که هدفت از این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 08:56
قلبم یخ کرده ... مغزم قفل کرده .... چیزی که دلم بخواد و در موردش بنویسم گم شده .... از عشق بگم .... از انتظار... از درد جدایی ....از نارفیقی ... از بی وفایی .... نمی دونم .... نمی دونم ... هیچ کدوم از اینا آرومم نمی کنه ... دیگه هیچ کدوم از اینا برام معنی نداره .... اصلا چه فایده داشت این نوشتنها و گفتن ها .. اینهمه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 11:07
حیفِ لحظهِ های خوبی که برای تو گذاشتم حیفِ غصه ای که خوردم، چون ازت خبر نداشتم حیفِ اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم حیفِ شوقی که تو گفتی داری اما من ندیدم حیفِ حرفای قشنگی که برای تو نوشتم حیفِ رویام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم حیفِ شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب حیفِ وقتی که تلف شد واسه دیدن تو، تو خواب حیفِ با...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 10:11
ای خداوند عشق دلم می خواهد در راهت زانو زنم و پرواز مرغان عشق را در راهت ببینم.دلم می خواهد پیوند زنم راه چشمان منتظر را به راهی که شاید بازگردد آن موسم شبهای انتظاری ام.دلم می خواهد آب شود دلم از اشک در راه تو،تو ای آشنای سفر کرده،در راه قلبم.دلم می خواهد شیونی دوباره بیاموزم تا این بار در هجرانت مرهم سینه ای شود که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 09:14
هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید بهر یک گل منت از صد خار می باید کشید من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل بخت بد بین کز اجل هم ناز می باید کشید !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 11:14
به که باید دل بست به که شاید دل بست؟سینه ها جای محبت همه از کینه پر است هیچ کس نیست که فریاد پر از مهرمراگرم پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمرقدمی راه محبت پوید خط پیشانی هرجمع خط تنهاییست همه گل چین گل امروزند در نگاه من وتوحسرت بی فرداییست نقش هرخنده که برروی لبی می شکفد نقشه شیطانیست درنگاهی که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 09:18
آری ...با نگاه شروع شد.....و با نگاه ادامه یافت.....اما ، اما آیا با نگاه...؟ نه ، نه ، من این را نمی خواهم. روزها و شب های زیبایی بود . روزها من بودم و سایه و... شب ها من بودم و مهتاب و... هر دم یک نگاه... و هر ساعت منتظر آن دم... و هر شب منتظر آن دم... و دیگر هیچ ... نگاه های ممتد مانند ستاره های دنباله دار... شاید...